سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر دل

گلی رادیدم دراین دشت میان گلزاردنیا در این گلشن گلی بود عجیب

عجیب نگاهی بی پروا

من او را نظر کردم   او با گلبرگهایش چشم پرانی میکرد

پلک بسته نمیشد صحنه ،صحنه ی سرخی غروب

او نیز نگاهی پلکم پرید

آه آه

کاش این کارو نمی کرد

ان گل رو بپژمرد دیگر ندیدم جام می را

دران گل

خواستم او را ببویم ،افسوس ان را چیدم

سرانجام نیز خشکید


نوشته شده در چهارشنبه 89/11/6ساعت 12:22 عصر توسط اهورا نظرات ( ) | |


آخرین مطالب
» مرگ
پازل
ساقیـــــا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
مترسک
شجریان... میخونه..
خسته ام
ضمیر «تو»
حس نه حسرت
خواب
خیال تو
فراموشی
شباهت متفاوت !
تو
بهار
تو
[همه عناوین(45)]

Design By : RoozGozar.com

ابزار متحرک زیباسازی وبلاگ


کد تغییر شکل موس