گلی رادیدم دراین دشت میان گلزاردنیا در این گلشن گلی بود عجیب عجیب نگاهی بی پروا من او را نظر کردم او با گلبرگهایش چشم پرانی میکرد پلک بسته نمیشد صحنه ،صحنه ی سرخی غروب او نیز نگاهی پلکم پرید آه آه کاش این کارو نمی کرد ان گل رو بپژمرد دیگر ندیدم جام می را دران گل خواستم او را ببویم ،افسوس ان را چیدم سرانجام نیز خشکید
نوشته شده در چهارشنبه 89/11/6ساعت
12:22 عصر توسط اهورا نظرات ( ) | |
Design By : RoozGozar.com |